روایـت عشقِ یــار |
سلام آقاجانم،خوبین؟ آقاجونم خیلی دلتنگیتونم،خیلی زیاد... آقا منِ بیچاره فلک زده چقد بی معرفتم... آقاجون دارم روز هامو میگذرونم بدون یاد شما.. آقاجونم تا یکم بهم لطف میکنین فراموشتون میکنم... آخه چی بگم آقا؟ بگم اونقد خوب شدم که زندگیم عالیه؟ میخوام پرواز کنم،دیگه خسته شدم از زمین آقا همه چیِ من از لطف شماست... تقوا و راه و همه چی و همه چی رو از لطف و کرم شما دارم بابای مهربونم... آقا جونم کمکم کن... بابا فقط به شما میتونم بگم که خستم... آقاجون یه چیزی بگم بهتون؟ آقاجون خودت از لحاظ مالی زندگی من رو میبینی و زیر نظر دار ید آقا شاهدین که از خیلی چیزهای مادی چشم پوشی میکنم که به دنیا وابسته نشم... خودت میدونی که من هرچقد که خانوادم بخوان برام بگیرن میگم نه چون نمیخوام زمینی باشم، میخوام با شوقی که دارم پرواز کنم.. نمیخوام اونقدر وابسته مادیات دنیا باشم که زندگی دائمی خوش و لبخند شما و مادرم رو از دست بدم؟ آقا باخودم میگم آخه توی یه مسافرت آدم به چیا نیاز داره؟ آقا بر خلاف اصرار همه برای من مادیات مهم نیست... آقا من فقط شادی شمارو میخوام که بتونم ادامه بدم... چیز زیادیِ آقا؟ کمکم کنین
یازهرای مرضیه آقا...
[ چهارشنبه 94/4/31 ] [ 3:14 عصر ] [ سـربـازی از یـاران مــادر... ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |